گره زدن منابع انرژی ایران به روسیه، تامین کننده منافع ما نخواهد بود !

گره زدن منابع انرژی ایران به روسیه، تامین کننده منافع ما نخواهد بود !
الهه کولایی، محقق، نویسنده و استاد علوم سیاسی و نماینده مجلس ششم ایران در گفتگوی مجازی با سردبیر ماهنامه دنیای انرژی به ابعاد مختلف جنگ کنونی روسیه و اوکراین پرداخت است که در ادامه می آید:
برای شناخت ریشه ها و علل وقوع جنگ در اوکراین، تجاوز همهجانبه روسیه ابتدا باید سطح روابط دو کشور را بررسی کنیم که چرا به چنین شرایطی وارد شدهاند، که بحث مهمی است و در تاریخ روسیه و شکل گیری هویت روسیه، اوکراین نقش جدایی ناپذیری از دید بسیاری از رهبران روسیه بازی می کند. بنابراین جداشدن اوکراین و فروپاشی اتحادیه شوروی خیلی سریع مشروعیت و منطق این جدایی را مورد سوال قرار داد و برای بسیاری از روس ها امری غیر قابل تصور است، چون دولت روسیه به عنوان یک هویت تاریخی ابتدا در کیف شکل گرفت و بعد از ده ها سال ما شاهد شکل گرفتن دولت در مسکو هستیم و از این منظر برای بسیاری از روس ها، اوکراین همان روسیه است و جدایی آن غیر قابل قبول می باشد. وقتی فروپاشی اتحادیه شوروی شکل گرفت، از نظر خیلی ها این مسئله یک تراژدی به حساب میآمد و در طول دهه 90 با توجه به تحولاتی که جریان فکری غربگرا ایجاد کرد، تصور اینکه جمهوری ها می توانند هویت و واحد های مستقل از روسیه باشند شکل گرفت. بعد از این که در اوکراین انقلاب نارنجی سال 2004 اتفاق افتاد به گونه ای روشن تر و مشخص اوکراین خود را از مسیر روسیه به سمت غرب جدا نمود، به ویژه به سمت اتحادیه اروپا و از لحاظ اقتصادی امنیتی و نظامی به این سمت تمایل پیدا کرد و به تبع آن پیوستنش به ناتو مطرح شد و این مسائل باعث ابتدا ناراحتی و به تدریج خشم و عصبانیت و نگرانی های گسترده در مسکو شد. نکته این مسئله این است که جمعیت بزرگی از روسها پس از فروپاشی ساکن اوکراین شدند و میزان جمعیت روس تبارها در اوکراین و قزاقستان به بالاترین حجم جمعیتی خود رسید و در اوکراین این میزان به 22 درصد از روس تبارها شامل شد و این هم یک بحث خیلی مهم در روابط دوجانبه روسیه با اوکراین و بقیه جمهوری ها ایجاد کرد. که روس تبارها در خدمت مسکو هستند یا در خدمت کیف. و در تحولات انقلاب نارنجی اوکراین یک نوع تلاش برای غربی شدن اوکراین و تقویت دموکراتیک شدن در این کشور بود و این توجه به غرب باعث شد مسئله توجه به روس تبارها اهمیت بیشتری پیدا کند. از همان سال 2004 مسئله شکاف جمعیتی در اوکراین مطرح می شود که اوکراین به دلیل این نگرش می تواند دو قسمت شود. و مناطق شرقی به لحاظ معدن ها و صنایع که منطقه مهمی هم هست که مورد توجه روسها قرار می گیرد. این مسائل در همان سالها باعث شد که نفوذ و مداخله آشکار آمریکاییها و کشورهای اروپایی به ویژه رهبران لهستان در امور داخلی اوکراین ادامه داشته باشد. که در حمایت از اوکراین تبارها صورت گرفته که خواستار ملحق شدن به غرب و دوری از روسیه بودند البته این فشار ها هنوز هم ادامه دارد و در دوره پروشنکو و هم در دوره زلنسکی تلاشهای زیادی برای پیوستن به غرب و اروپا جهت حمایت و کمک از آمریکا و اروپا برای رویارویی با روسیه را دنبال می کند و مسئله پیوستن به ناتو همواره از سوی روسیه به عنوان یک خط قرمز مطرح بود. روسها به فراست دریافته بودند که مناطق جمهوری های سابق شوروی، مناطق ای بسیار مهم از لحاظ اقتصادی و سیاسی می باشند. آنها واژهای را به عنوان «خارج نزدیک» برای این کشورها طراحی کرده بودند و آنها را حوزه منافع حیاتی روسیه می دانستند. بنابراین آمریکاییها و اروپاییها باید منافع حیاتی روسیه را در این مناطق به رسمیت بشناسند که نشناختند و باعث چالش و رودررویی هایی در طی سه سال اول پس از فروپاشی از دوره یلتسین شد. جالب اینجاست که روسیه نیز در دهه 1990 حاضر بود عضو ناتو شود و حتی شورای ناتو تشکیل می شود، روس ها پس از فروپاشی به عنوان نماد حسن نیت برای آمریکا پیمان ورشو را منحل میکند و انتظار داشتند ناتو منحل شود، ولی نه تنها منحل نشد بلکه به سمت شرق آمده و روس ها با اعتماد به نفس بالا قدم به این مسیر گذاشتند که بازیگر تاثیرگذار در نظام بین الملل باشند. اما از سوی کشورهای غربی پاسخی دریافت نمی کنند و آنها سهمی را برای روسها قائل نمی شوند و حتی میبینیم وقتی پوتین که از سال 2000 به قدرت رسیده بود، مواضع خیلی تندی علیه آمریکایی ها در کنفرانس امنیتی مونیخ ارائه کرد و کارشناسان نظر دارند که از همین کنفرانس شمشیرها از رو بسته می شود و تمام خوشبینی ها برای بهبود روابط نقش بر آب می شود. سه سال پس از انقلاب نارنجی اوکراین، انقلاب گل رز در گرجستان و انقلاب لاله ای قرقیزستان، شرایط متفاوتی را در منطقه قفقاز و حوزه دریای سیاه ایجاد می کند و به رغم مخالفت روسیه در تمام این سالها گرجستان و اوکراین تلاش میکنند تا عضو ناتو شوند. به هر حال نگرش روسیه به حمله به گرجستان که شرایط سهل الوصولی ایجاد کرد که در خصوص اوکراین آنطور شکل نگرفت و تصور روسیه بر این بود که اوکراین به عنوان یک منطقه حائل و بی طرف عضو ناتو نشود و نکته مهم پس از آن این بود که در سال 2014 پس از اینکه روسیه شبه جزیره کریمه را به خاک خودش ملحق کرد، افرادی مثل کیسینجر که طرفدار سیاست واقع گرایی در نظام بین الملل هستند، سیاست تحریک آمیز آمریکا را زیر سوال بردند با این هدف که نباید با روسیه با این سوابق و چشم اندازها وارد مجادله شد. اگر نگاهی به چشم اندازهای انرژی در این مجادله نیز به خواهیم بیندازیم باید گفت در دوره اتحادیه جماهیر شوروی، مسکو نقش کاملاً مسلطی در مدیریت حوزه انرژی در این جمهوری ها داشت، هم در جمع آوری، کنترل و توزیع منابع انرژی و هم در بحث صادرات این منابع، کاملاً نقش فعال مایشاعی داشت و حیات و ممات جمهوری ها به همین خط لوله های فولادی که منابع را منتقل میکرد وابسته بود. بنابراین مسئله انتقال و توزیع انرژی اهرم بسیار مهمی به شمار می رود. روسیه در دهه 90 وضعیت بحران زده ای اعم از مشکلات داخلی و قیمت های پایین نفت و گاز داشت، اما با روی کار آمدن پوتین و افزایش بهای نفت در بازارهای جهانی، واژه ای را روس ها ابداع می کنند که روسیه ابرقدرت انرژی در قرن 21 است. این کشور کاملاً با تکیه بر عامل صادرات گاز به اروپا، کنترل گاز در محدوده جمهوری های پیشین شوروی و البته کنترل مسیرهای انتقال نفت و گاز با تاثیرگذاری بر سیاستهای این کشورها، رقابت بسیار گستردهای را در دهه اول و دوم قرن 21 ایجاد می کند تا بتواند تسلط خود را بر بازار انرژی به دست آورده و آن را حفظ نماید. در جریان اتفاقات تروریستی سال 2001 روسیه تجربه موفقی در مقابل عربستان و چالش های آن با آمریکا داشت، تلاش گستردهای را برای ایفای نقش جایگزین عربستان از خود بروز داد و روسیه متوجه اهمیت این موضوع بود که از همان سال 2002 به بعد شاهد تمرکز روسیه بر موضوع انرژی هستیم و همکاری های انتقال انرژی به خصوص در ارتباط با اروپا مورد توجه جدی قرار گرفت. در همان زمان پروژه های مشترک با آلمان گسترده میشود و پس از آن در انتقال انرژی به اروپا مسئله اوکراین و مسئله روسیه سفید مطرح می شود، چراکه این کشورها مسیرهای انتقال گاز روسیه به کشورهای اروپایی به خصوص آلمان بودند. موضوع خط لوله ها و ساختن آن ها مطرح میشود و کارشناسان معتقد هستند که طبقه ای اجتماعی به عنوان خط لوله در روسیه شکل میگیرد. بدان معنا که الیگارشی سیاست و اقتصاد این کشور را در دست می گیرند. این طبقه بسیار نزدیک با پوتین هستند و باعث می شوند حوزه دیپلماتیک روسیه در روابط با کشورهای اروپایی تحت تاثیر این الیگارشی قرار بگیرد. در ژانویه 2006 مسیر های جنوبی و شمالی خطوط لوله مورد توجه قرار میگیرند موضوع بستن شیرهای گاز اوکراین اتفاق میافتد و سیاست روسیه بر این مبناست که باج خواهی در اوکراین و روسیه سفید ایجاد نشود و به دنبال مسیرهای جایگزین می روند. از این سو همکاری های بسیار گسترده نیز بین آلمان و روسیه برای ساختن خطوط لوله و زیرساختهای انتقال انرژی شکل میگیرد و این پیوند ها آنقدر شدت پیدا می کند که شرودر صدراعظم پیشین آلمان رئیس یکی از کنسرسیوم هایی است که ساختن خط لوله ها را مدیریت می کند و یکی از مهمترین مسیرها نیز نورد استریم یک میشود. که بحث ساختن دو آن نیز در حال پیگیری است. اینها پروژههایی هست که در حجم های بسیار بزرک برای روسیه درآمدهای استراتژیک می توانست به همراه داشته باشد که هدف اصلی پوتین را که نه فقط بازسازی اقتصادی روسیه که در واقع ایجاد یک اهرم استراتژیک و بسیار تعیینکننده برای روسیه در ایفای نقش منطقهای و جهانی را بتواند فراهم بکند. همین تفکر در سوریه اتفاق افتاد، روسها در سوریه غیر از تلاشی که برای امنیت داشتند، میخواستند به دنیا نشان دهند که در حل و فصل مشکلات جهانی توان لازم را دارند. مسئلهای که در تمام این سالها رخ نداد، انتظار روسیه بر این بود که با منابع قدرتی که در اختیار دارد بتواند با کنار گذاشتن کمونیسم به عنوان یک بازیگر برابر با آمریکا به ایفای نقش بپردازد و هیچ وقت هم پذیرفته نشد. نکته ای که بسیار مهم است این است که در حوزه انرژی روسها خیلی هزینه کردند و زمینههای خیلی مناسبی را مورد بهره برداری قرار دادند، آنان از ابتدای فروپاشی به دنبال یک جهان چندقطبی بودند که روسها بتوانند یکی از قطب های قدرت آن باشد و نظام تک قطبی به رهبری آمریکا شکل نگیرد. در همین راستا آمریکاییها در طول دو سه دهه اخیر یک شیفت قابل توجهی در اولویت دهی سیاستهای خارجی خود با توجه به روند بالندگی چین در اقتصاد جهانی دنبال کردند و به انحای مختلف سعی در مهار چین هستند و امریکا این روند تنش زایی را خصوصاً در مورد اوکراین در سالهای 2014 به بعد ایجاد کرد و نقش مجتمع های صنعتی نظامی آمریکا که وظیفه آنها جنگ آفرینی و تامین منافع طبقاتی است در فروش سلاح و کلیه نیازها که در یک اقتصاد جنگی می تواند قابل توجه باشد را پیش برد و برای تقویت ناتو در آسیا و کشورهای مشترک المنافع تلاش بسیار نمود. بحثهایی هم در دوران ترامپ مطرح شد درباره این که کشورهای اروپایی سهم خودشان را در امنیت اروپا به عهده بگیرند و هزینه های ناتو را خودشان تقبل کنند و این مسائل که منجر به بروز جنگ اوکراین شد، همگی بر این موضوع واقفند که تامین کننده نیازهای نظامی این جنگ تنها با هدف تحریک پوتین و مقابله با روسیه بوده است.

نفت شیل
موضوعی که در خصوص انرژی مطرح است و استفاده از تکنولوژی نفت شیل را پر اهمیت می کند، بالا بودن قیمت نفت در بازارهای جهانی در رنج 60 الی 70 دلار است که می تواند تولید نفت شیل را افزایش دهد و به خصوص بحث هایی که در طول سالیان مطرح شده که آمریکا پایانه های خودرا از شکل واردکننده به صادرکننده تغییر دهد، تمامی این شواهد با این مسئله تکمیل میشود که بازار انرژی اروپا با توجه به طراحی روسیه که برای تامین گاز این قاره و در واقع سرمایه گذاری زیرساختی که در طی سالها برای ایفای نقش راهبردی خود دنبال می کرد با این هدف گذاری آمریکا کاملاً در تقابل بود و زمینه را برای ورود نفت و انرژی آمریکا به بازارهای بازارهای اروپا باز نمود.

نقش محوری پوتین
در برابر تلاش جهت پیوستن به غرب، رهبران روسیه که به آنها رهبران اوراسیاگرا یا ملی گرا میگویم، در واقع غرب گرایی که به دنبال یکپارچه شدن با غرب بوده کنار گذاشته شده و پوتین به عنوان یک شخصیت تاثیرگذار در شکل دادن به روند تحولات دیده میشود. اما این بحث فراتر از یک شخص دیده میشود، اگر پوتین هم رئیس جمهور روسیه نبود، رئیس جمهور های دیگر هم ناچار بودند به این اقتضائات ژئوپلیتیکی روسیه پاسخ دهند. بعد از فروپاشی شوروی طرحی که برژینسکی در کتاب معروف خود ارائه می دهد، بر این پایه است که روسیه هنوز خیلی بزرگ است، روسیه باید سه قسمت شود، شرق دور و مناطق میانی از مناطق اروپایی باید به سه قسمت تقسیم شوند. بنابراین تجزیه روسیه و کاهش نفوذ روسیه و نادیده گرفتن الزامات روسیه به عنوان یک قدرت قابل توجه در سطح منطقه اوراسیا سیاستی است که آمریکا دنبال کرد و پاسخ آن را از درون روسیه از همان دوره یلتسین دریافت نمودند. در زمان یلتسین که یک رهبر غربگرا بود، وزیر امور خارجه آن بحثهای پوتین را مطرح میکند و پوتین در این زمینه نوآوری نداشته است.

میز مذاکره یا جنگ جهانی سوم
طبیعی است که تمرکز بر سر میز مذاکره خواهد بود، چون تجربه نشان داده که مسیرهای خشونت آمیز همه طرف ها را بازنده خواهد کرد، حتی برنده های این این مسیر هم هزینه های بسیار سنگین را باید پذیرا شوند. اما در این زمینه خاص توجه داشته باشید، جنگ گرجستان 5 روز طول کشید و روسیه خیلی سریع به هدف های طراحی شده خودش دست یافت و برآوردها این طور است که روسها انتظار درگیری در یک زمان طولانی مدت را در این حمله نظامی نداشتند. و انتظار چنین مقاومتی از سوی مردم اوکراین را نیز همینطور، و همچنین از سوی اروپا و آمریکا بر این نظر بودند که بتوانند وارد فرآیند مذاکره شوند که شبیه به مسائلی که بعد از حوادث 2014 اتفاق افتاد بود و این مذاکره باعث شود اوکراین به ناتو ملحق نشده و یک منطقه حائل بین روسیه و ناتو باقی بماند. نکته مهم دیگر اینکه روسها در مسئله وابستگی متقابل و به خصوص حساسیت موضوع انرژی کشورهای اروپایی و همکاری های دو دهه ای حساب زیادی باز کرده بودند و تصور داشتند، به خاطر نیازهای گوناگونی که جهان و اروپا به طور مشخص به انرژی صادراتی روسیه به وجود آمده تصور این را نداشتند که چنین پاسخ شدید و طولانی شدن جنگ روبرو شوند و به شخصه فکر میکنم خشونتی که امروز در اوکراین شاهد هستیم این ناشی از این خشم روسیه از تامین نشدن و برآورده نشدن انتظاراتی است که در این جنگ روی آن حساب باز کرده بود.

آینده برجام و وضعیت صادرات نفت ایران
موضوع رابطه ایران با غرب یک مسئله بسیار تعیین کننده و سیاست داخلی و خارجی کشور ماست، خصوصاً به خاطر شرایط ژئوپلیتیکی که ما داریم این نوع روابط نه فقط سیاسی و ایدئولوژی است بلکه جغرافیایی هم می باشد. ایران در طول تاریخ به دلیل موقعیت جغرافیایی خود توان توسعه و رابطه با همه قدرت های جهانی را داشته و دارد و تاریخ تحولات سیاست خارجی ما نشان داده هرگاه این روابط، یک روابط متوازن بوده بهتر توانسته ایم به منافع خودمان دسترسی پیدا کنیم و از رقابت ها و تعارض های قدرت های جهانی استفاده کنیم. جالب است که ما در دوران جنگ تحمیلی هم برای تامین سلاح در مذاکرات خود با روسها شرط جایگزین میگذاشتیم که اگر این سلاح ها در اختیار ما گذاشته نشود، ما از آمریکایی ها میگیریم. و طرحی بود که دکتر ولایتی ایجاد کرده بود و این نشانه توانمندی ایران در سالهای جنگ به لحاظ موقعیت ژئوپلتیکی خود بود و می توانست روابطی را با قدرت های جهانی شکل دهد که از تعارض ها، اختلاف نظرها و اختلاف منافع آنها به نفع خود استفاده کند. اما متاسفانه شاهدیم سیاستی که امروزه در کشور ما حاکم است کاملاً شرق گرایانه است، در واقع سمت و سوی سیاست به سمت روسیه و ملاحظات و دیدگاه های روسیه شکل می گیرد و در چنین شرایطی روشن است که ما توان استفاده از فضای رقابت بین روسیه و امریکا و اروپا را به دست نمی آوریم. در حالی که کشور ما در بازار انرژی به خصوص در بازار صادرات گاز با روسیه یک نقش کاملاً رقابتی را در سالهای گذشته می توانست بازی کند، ولی به دلیل این نوع رابطهای که شکل گرفته از به کار گرفتن این ظرفیت رقابتی باز مانده ایم و سوء مدیریت و سیاستگذاری های نادرست، گاز را در داخل به صورت خام مصرف میکنیم و ظرفیت های صادراتی این انرژی را از دست داده ایم. لذا این طور نیست که ما بتوانیم به زودی از چالش جنگ و اوکراین به نفع خودمان بهره برداری کنیم، اما در حوزه گاز با توجه به این که رتبه دوم منابع گازی را در اختیار داریم میتوانیم از این ظرفیت ها با سرمایه اروپایی و تکنولوژی آنها بهره برداری کنیم و این به شرطی است که حوزه روابط و سیاست خارجی در ارتباط با روسیه و تنوع بخشی ارتباطات را برای خود به وجود بیاوریم. بهبود روابط با اروپا و آمریکا قطعاً به ایران کمک خواهد کرد تا از ظرفیت رقابتی خود در برابر روسیه بتواند به نفع کشور خود استفاده کند. وقتی این روابط در مذاکرات با چالشهای غیرقابل مرتفع شدن روبهرو شود، امکان استفاده از این ظرفیت رقابتی هم به وجود نخواهد آمد و سود آن به روسیه تعلق خواهد گرفت. همین جا نقش روسیه در مذاکرات برجام هم قابل ملاحظه است، در حالی که این کشور می توانست نقش تسهیل گری را در توافق برجام ایجاد کند و برای به نتیجه رسیدن آن نیز تلاش میکرد، اما با توجه به جنگ اوکراین و چالش هایی که با اروپا و آمریکا به وجود آمد، طبیعی است که این نقش تداوم پیدا نمی کند. بنابراین گره زدن منابع انرژی ایران به روسیه، تامین کننده منافع ما نخواهد بود. همانطور که اشاره کردم ژئوپلیتیک ما یک روابط متوازن با شرق و غرب را الزامی میکند. در چنین صورتی است که میتوانیم از اختلاف نظرهای قدرتهای شرقی و غربی به نفع خودمان بهره برداری کنیم.



۲۱ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۱۸
تعداد بازدید : ۲۹۲